تا حالا شده همسایهات را ندیده باشی؟
یکی از همسایههای خانهی حضرت زینب سلامالله علیها «یحیی مازنی» نام داشت. او دربارهی همسایهاش میگفت: سالها در مدینه، کنار حضرت علی علیهالسلام بودم و خانهام کنار خانهی زینت سلامالله علیها است. به خدا سوگند که هیچ وقت او را ندیده و هرگز صدایش را نشنیدهام.
یکی از همسایههای خانهی حضرت زینب سلامالله علیها «یحیی مازنی» نام داشت. او دربارهی همسایهاش میگفت: سالها در مدینه، کنار حضرت علی علیهالسلام بودم و خانهام کنار خانهی زینت سلامالله علیها است. به خدا سوگند که هیچ وقت او را ندیده و هرگز صدایش را نشنیدهام.
شنیدهام وقتی حضرت زینب سلامالله علیها میخواهد بر مزار پدربزرگشان رسول خدا صلیالله علیه و آله برود، شبانه میرود، درحالیکه برادرانش حسن و حسین علیهم االسلام کنارش و حضرت علی علیهالسلام پیش رویش حرکت میکنند.
یکبار امام حسن علیهالسلام از پدر دربارهی این کار سؤال کرد. حضرت فرمود: «حسنجان! نمیخواهم چشم نامحرمی به خواهرت زینب سلامالله علیها بیفتد.»
شنیدهام وقتی حضرت زینب سلامالله علیها میخواهد بر مزار پدربزرگشان رسول خدا صلیالله علیه و آله برود، شبانه میرود، درحالیکه برادرانش حسن و حسین علیهم االسلام کنارش و حضرت علی علیهالسلام پیش رویش حرکت میکنند.
یکبار امام حسن علیهالسلام از پدر دربارهی این کار سؤال کرد. حضرت فرمود: «حسنجان! نمیخواهم چشم نامحرمی به خواهرت زینب سلامالله علیها بیفتد.»
نویسنده: امیرحسین علیقلی
پی نوشت:
1.فاطمه زهرا (س) شادمانی دل پیامبر(ص)، ص862.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}